به نظر دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی شعر به طور کلی دارای چهار نوع موسیقی است.

1ـ موسیقی بیرونی

یا عروض که در شعر منثور امکان وجود آن نیست

2ـ موسیقی کناری

یا قافیه و ردیف که در شعر منثور امکان وجود آن هست

3ـ موسیقی داخلی

یا هماهنگی لفظی که در شعر منثور امکان وجود آن هست

به طور کلی جناس ها و قافیه های میانی و غیره و به طور کل چیزی که در شعر می بینیم.(یعنی با چشم می بینیم)

4ـ موسیقی معنوی

یا هماهنگی معنوی که در شعر منثور امکان وجود آن هست

به طور کل تضادها و مراعات نظیر ها و غیره و به طور کل چیزی که در شعر احساس می کنیم.

 

تعریف :

شعر منثور به لحاظ تکنیک، بی آنکه از نظام عروضی قدیم تبعیت کند موسیقی خاص خویش را دارد که گاه از نوعی قافیه های میانی و حتی آهنگی خاص برخوردار است بی آنکه این موسیقی محصول تبعیت از یک نظام ایقاعی خاص باشد. هر عاملی که بتواند زنجیره ی زبان شعر گوینده را به لحاظ موسیقی از زبان معمولی گفتار امتیاز بخشد، به عنوان عامل موسیقی شعر مورد استفاده شاعر قرار می گیرد.

کتاب موسیقی شعر . بخش منثور . صفحه 245 . استاد شفیعی کدکنی

 

 

لازم به توضیح است که شعر منثور کدکنی مساوی است با شعر منقطع از خانلری

 

با توجه به این صحبت استاد کدکنی نتیجه می گیریم که شعر منثور برزخی بین شعر کلاسیک و نوع گفتار روزمره ی ما می باشد. چیزی که نه به گفتار عادی ما شبیه است و نه به شعر کلاسیک قدیم که البته در آن انتظار قافیه و ردیف را داریم و می توانیم در آن صنایع ادبی و آرایه ها را مشاهده کنیم.

 

نمونه :

سکوت، صدای گامهایم را باز پس می دهد

با شب خلوت به خانه می روم

گله ای کوچک از سگها بر لاشه ی خیابان می روند

خلوت، شب آنها را دنبال می کند

و سکوت، نجوای گامهایشان را می شوید

از شعر وداع در آخر شاهنامه، چاپ دوم . صفحه 65

 

 

سرایندگان شعر منثور :

اخوان ثالث

نادر پور

گلچین گیلانی

خانلری

نیمایوشیج

فروغ فرخ زاد

توللی

 

در نمونه زیر از سهراب سپهری بعد از خواندن شعر متوجه می شوید که بر خلاف نمونه بالا این شعر هم دارای قافیه و ردیف بوده و هم دارای وزن عروضی البته خارج از قالب سنتی می باشد.

 

نمونه از سهراب سپهری :

BODHI

آنی بود، درها وا شده بود

برگی نه، شاخی نه، باغ فنا پیدا شده بود

مرغان مکان خاموش، این خاموش، آن خاموش، خاموشی گویا شده بود

آن پهنه چه بود؟ با میشی، گرگی همپا شده بود

نقش صدا کم رنگ، نقش ندا کم رنگ، پرده مگر تا شده بود؟

من رفته، او رفته، ما بی ما شده بود

هر رودی، دریا

هر بودی، بودا شده بود